برای کودکان سوگند باید خورد که روزی موج می زد، بال می گسترد چون دریا، درخت اینجا فشانده گیسوان رودی گشوده بازوان دشتی چمنزاری و گلگشتی چه پیش آمد چه پیش آمد که آن گلهای خوبی ناگهان پژمرد؟ محبت را و رحمت را مگر دستی شبی دزدید و با خود برد کجا باور کنند آن روزگاران را برای کودکان سوگند باید خورد