هنوزم غروبای غمگین من یه تصویره از قاب یک پنجره یه مردی که هی بغضشو توو گلوش به لبهاش میاره فرو میبره یه مردی که از فکر تنها شدن تمام وجودش پر از خواهشه یه جوری شکسته ست و داغونه که ببینی نمیدونی چند سالشه کم آوردم آره صدامو ببین ببین این ترانه چه غمگین شده تو که دیده بودی منو قبلنا نمیپرسی حالم چرا این شده هنوزم شبا غرق رویای تو چشام تا سحر ابر و بارونیه اگه توو خیابون ازت رد بشم تو حق داری آخه ندونی کیه روانی شدم آره باید بگم نمیتونم این حال و پنهون کنم نمیتونم این بُغضی که با منه توی این همه سال پنهون کنم میدونم محاله تو برگردی و میدونم که این گریه ها بی خودِ بپرسی اگه حالمو از همه میگن طفلی انگار روانی شده کم آوردم آره صدامو ببین ببین این ترانه چه غمگین شده تو که دیده بودی منو قبلنا نمیپرسی حالم چرا این شده هنوزم شبا غرق رویای تو چشام تا سحر ابر و بارونیه اگه توو خیابون ازت رد بشم تو حق داری آخه ندونی کیه