رنگ زردم را ببین برگ خزان را یاد کن با بزرگان کم نشین افتادگان را یاد کن مرغ صیاد توام افتاده ام در دام عشق یا بکش یا دانه ده یا از قفس ازاد کن از قفس آزاد کن زلف تو دام است و خالت دانه ی آن دام و من بر امید دانه ای افتاده ام در دام تو میل من سوی وصال و قصد تو سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام تو تا برآید کام تو یک سخن دانسته ام از ماجرای عشق تو خانه ی نزدیک دریا خانه ی نزدیک دریا زود ویران می شود زود ویران می شود باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه نیست از سودای زلفت بیش از این توفیر ما با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی آه آتشبار و سوز ناله ی شبگیر ما ناله ی شبگیر ما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری کاندرین ره کشته بسیارند قربان شما ای به قربان شما شاه اگر عادل نباشد ملک ویران می شود ابر اگر از قبله خیزد سخت باران می شود تا برآید کام تو افتاده ام در دام تو زود ویران می شود سخت باران می شود ای به قربان شما چیست فرمان شما از قفس ازاد کن از قفس آزاد کن افتادگان را یاد کن از قفس آزاد کن افتادگان را یاد کن