نبودی به جات من نشستم با ابرا تو بارون نشستم تو دالون تاریک و سرد زمستون نبودی ولی من با عطرت پریدم با یادت شکفتم پر از غصه بودم پر از گریه اما به هیشکی نگفتم به هیشکی نگفتم شبم بی ستارست به هیشکی نگفتم دلم پاره پارست غرورم نمیذاشت سرم خم شه جایی به هیشکی نگفتم عذابه جدایی دو چشم تر اومد بد و بدتر اومد به هیشکی نگفتم صبوریم سر اومد دمارم در اومد به هیشکی نگفتم