دیگه تو کتاب قلبم اثری از اسم تو نیس تو میری جایی که دل دلواپس خاطر تو نیس اونهمه نامه و یاد و یادگاری رفته برباد حالا من موندم و این بغض گلومو حجم فریاد نمی بینمت دیگه تو زلالیه آئینه ی دل نمی بینمت دیگه تو همهمه ی این همه مشکل نمی بینمت دیگه گوشه ی همین دل که خطر کرد وقتی تو رو دید از شهر آسایش سفر کرد پشت شیشه ها می باره بارون اینهمه غصه اونکه حرفمو میدونست دیگه رفته توی قصه من ازت چیزی نخواستم جز یه لبخند صمیمی اینکه پیش هم بمونیم مثل عکسای قدیمی نمی بینمت دیگه پشت پنجره م به انتظاری وقت و بی وقت رد بشی از این حوالی نمی بینمت دیگه تو رویای نیمه کاره هرشب نمی بوسمت توی تاریکی سایه های ممتد نمی بینمت تو شبای پر ستاره بانگاهی که به من میگفتی آره با اشاره نمی بینمت دیگه گوشه ی همین دل که خطر کرد وقتی تو رو دید از شهرآسایش سفر کرد