با خشم خیره ایم هر روز تو چشم هم یا دور می شم از کنارت بی تفاوت با هر قدم به جای لبخند های گرم به هم تنه می زنیم من آرزوهامو بگو پس به کی بگم؟ کاش با نگاه های شاد به هم سلام می کردیم لبخند می زدیم با اینکه پُره در دیم کاش آفتابو می دیدیمو نفس کشیدن آسون بود کاش صبح بخیر می گفتیم به هم، صبح های زود! این شهرو آدماش هر روز با همن با نگاه های تلخ به هم سیلی می زنن یه احساس امن و خوب از منو تو شروع می شه با لبخندی که مسیرش از شوش تا تجریشه... کاش با نگاه های شاد به هم سلام می کردیم لبخند می زدیم با اینکه دلسردیم کاش آفتابو می دیدیمو نفس کشیدن آسون بود کاش صبح بخیر می گفتیم به هم، صبح های زود!