از وقتی اومدی لبخند اومده
از چی بگم زبونم بند اومده
دستات از سر دنیام زیادین
اشکامو ببین اشکای شادین
دیگه پیاده رو تنهاییِ منو از یاد میبره
دلتنگیهای ما برگای زردین که باد میبره
پرسه تو پاریسه با تو قدم زدن
تلخیِ قهوه ی چشماتو هم زدن
بیا شبو توی شراب حل کنیم
همو تو کوچه ی جلفا بغل کنیم