کارناواله فراموشی علیرضا بحرانی FIVETAMUSIC

کارناواله فراموشی

تاریخ: دی 02، 1396

گاهی یک لحظه خرد در چشم هایم غریزه می شود آنجا که در راهروهای عاشق دانشگاه تو به وصال زیبایی نمی رسی زیبایی فروشی و بازاری نه در پارک روزمره باشان نه در رگ خیابان های روسپی نه در کثافتخانک علم دگم اندیشی تو در بازار جایی نداری به کفش هایت نگاه کن سی سال از عمرشان می گذرد کفش هایی که یک رسالت دارند کفش یعنی همک کفش ها تو با کفش به زیبایی نرسیدی زیبایی را زمان کشف می کند جایی در همین حوالی در صبح! زیبایی را خواهی یافت تو به عقد تیرک عشق به عقد مفاهیم ناب در می آیی و فرزندت را زمان دایگی خواهد کرد آنگاه که به زیبایی می رسی مرگ متولد می شود و تو در کارناوال زیبارویان گریزپای تنها یادی خواهی بود افسانه ای و شاید تنها یک فراموشی.