قبره لبخند رمان FIVETAMUSIC

قبره لبخند

تاریخ: آذر 01، 1396

غبار لبخند می تراوید آفتاب از بوته ها دیدمش در دشت های نم زده مست اندوه تماشای یار باد مویش افشان گونه اش شبنم زده لاله ای دیدیم لبخندی به دشت پرتویی در آب روشن ریخته او صدا را درشیار باد ریخت جلوه اش با بوی خاک آمیخته رود تابان بود و او موج صدا خیره شد چشمان ما در رود وهم پرده روشن بود او تاریک خواند طرح ها دردست دارد دود وهم چشممن بر پیکرش افتاد گفت آفت پژمردگی نزدیک او دشت دریای تپش آهنگ نور سایه میزد خنده تاریک او