آی شمایی که اسیر فصل سردین بیاین تا نشون بدیم خود بهاریم بیاین تا تو همه گلدونای خالی شعری به وسعت زندگی بکاریم شعری که ما رو به فردا برسونه حرمت بودن با هم بدونه شعری که با خوندنش باز جون بگیریم تو آغوش واژه هاش اروم بگیریم سرودی که اشناس با لب های ما کوچه ای بی انتها تو شب های ما حرفی هم صدای فریادی دوباره نغمه ای که تا سحر بشه بیداره یه ترانه که سکوت جا بذاره یه بهانه که تو رو اینجا بیاره سایه بونی زیر رگبار بی حرفی اشیونی واسه لحظه های برفی
پیشنهادات