شاید این ریشهها است که ما را به هم رسانده شاید این پایِ ما است که موج را از ما ربوده شاید این زندگی است که درسها را به ما فهمانده شاید این سرنوشتِ که مرزها را بین ما کشانده شاید این هم یک سراب بود، رفتیم جلو دیدیم فقط یک انعکاسِ (هست) ولی تقصیرِ ما چی بود، عشقِ اول بی پایه اساسِ (هست) شاید این من بودم اونی که منِ من را از من گرفته شاید این تو بودی اونی که خاطرات را سوزانده ریشههای وارونه آدمهای دیوانه واسه قضاوت زودِ (هست) چون این داستان خیلی ش باغی مانده بالا پایینهای زندگی یک سروِ تنومند از من میسازه تنهاییِ این روزهایم تو را بیشتر یادم میاره هنوز هم رو پامم (پاهایم هستم) چون اون پایین دارم سایهام را میبینم هنوز هم میترسم، چون با شک اون را مالِ خودم میدونم الان دیگه وقتشه که نشانهها را باور کنیم داستانی را که ساختیم باید برگردیم و اصلاح کنیم اینقدر دیگه فکر نکن جز تردید از تو چی مانده من و تو دیگه ما نیستیم، ولی یک آسمان برای رفتن مانده ریشههای وارونه آدمهای دیوانه واسه قضاوت زودِ (هست) چون این داستان خیلی ش باغی مانده بالا پایینهای زندگی یک سروِ تنومند از من میسازه تنهاییِ این روزهایم تو را بیشتر یادم میاره هنوز هم رو پامم (پاهایم هستم) چون اون پایین دارم سایهام را میبینم هنوز هم میترسم، چون با شک اون را مالِ خودم میدونم ریشههای وارونه آدمهای دیوانه واسه قضاوت زودِ (هست) چون این داستان خیلی ش باغی مانده بالا پایینهای زندگی یک سروِ تنومند از من میسازه تنهاییِ این روزهایم تو را بیشتر یادم میاره هنوز هم رو پامم (پاهایم هستم) چون اون پایین دارم سایهام را میبینم هنوز هم میترسم، چون با شک اون را مالِ خودم میدونم