زمستون همینه که من سرد باشم دلم گریه بخواد* ولی مرد باشم زمستون همینه که عاشق نمونم ! نه اینکه نخوام * بخوام و نتونم ! تو مثل یه سازی که کوکی ... که کِیفی دوسِت دارم امّا تو خوبی ... تو حیفی ! تو حیفی که با من بسوزی از* این تب دوست دارم امّا نه یک روز نه یک شب من اون فصل سردم که یه کوله دردم که هر لحظه شاید برم برنگردم نه من اولیشم نه تو آخریشی اگه با تو باشم فقط حیف میشی ! پر از سوز و سرمام* پر از بغض و کینه برو از زمستون ! زمستون همینه !