برتو دل بسته بودم باامیدو عشق و سرمستی اما تو عهد خود را بادل من راحتوآسوده بشکستی بیهوده هر شبم راباخیال عشق تو آسوده خوابیدم اما رفتی زِ پیشم دل به عشقِ دیگری بستی زندگی ، با من چه کردی ! عمرم را تو تبه کردی اشکم را میدیدی و میخندیدی بر حال زارم چشم امیدی دیگر برتو و این دنیا ندارم میبندم چشمم را بر روی این دنیا اکنون که در شوره زارم لبریزم از گریه آهسته آهسته تورا با آن دیگری تنها گذارم ...
پیشنهادات