من اینجا سفت میمانم وطن مهمانسرا خب... نیست تو هم همراه شو جانم لبه ی چادرت خونیست هیچ کس به تنهایی نجات پیدا نخواهد کرد هیچ کس به تنهایی نجات پیدا نخواهد کرد ته این دود و تاریکی پسِ گازهای اشک آور تورا آزاد میبینم! در امنیّت مالی، در آسایش جانی تورا آزاد میبینم و گیسوی قشنگت را خنک در باد میبینم! مگر آخر چه میخواهیم؟! مگر آخر چه میخواهیم؟! مگر آخر چه میخواهیم ما؟! نان و آزادی... ما به اندازه ی کافی تاوان پدرهای فریب خوردمان دادیم! بر سر نان و آزادی از ازل جان دادیم... هیچ کس به تنهایی نجات پیدا نخواهد کرد هیچ کس به تنهایی نجات پیدا نخواهد کرد ته این دود و تاریکی پسِ روزهای اشک آور تورا آزاد میبینم! در امنیّت مالی، در آسایش جانی تورا آزاد میبینم و گیسوی قشنگت را خنک در باد میبینم! چقدری مانده تا آنجا؟ _زیاد دور نیست! نزدیکه؛ حدود چند قدم شاید... ببین! اون نور باریکه...!