این نامه رو نوشتم از فردا که آزادیم امضا، اِمبیلن، روز فردای آزادی فردای آزادی روزنامه خریدم هنوزم قاب شده بالای سرم فردای آزادی بابام از بهشت خندید و بهم گفت «دیدی پسرم؟» دیدی گفتم میره ظلم پایدار نی؟ غنچهها میشکفن حتی پاییز دیدی گفتم شبو به نور میکشیم هرچقدم باشه روزا تاریک فردای آزادی یه نفسِ عمیق از تهران و هواش کشیدیم فردای آزادی ثمرهشو دیدیم اینهمه زجری که براش کشیدیم دختر همسایه با موهای طلایی توی کوچهمون اسکیت میکرد فردای آزادی افسانه بودن قانونایی که امروز استرس میدن فردای آزادی خواهرم دپ نیست میبینم پیشمه مادرم خوشحال فردای آزادی آرامش داشتیم نمیزد شبونه به گلهمون شغال فردای آزادی خیابونا قشنگ بود رُز بهم دادن توی ترافیک سنگین لبخند زدم چون بالاخره دیدم خوشحال بودن این جماعت غمگین فرق داره آزادی برای تو فرق داره آزادی برای من ولی فردا که آزادیم نزدیک شده طاقت بیار فدات بشم فردای آزادی برای تو فردای آزادی برای من ولی فردا که آزادیم نزدیک شده طاقت بیار فدات بشم فردای آزادی هرجا که میرفتم کوچهها قشنگ بود،بوی یاس میداد ولی فردای آزادی یه چیزی کم بود خالی بود حیف دیگه جای خیلیا کتونی پوشیدم با یه سبد مریم رفتم بهشت زهرا روی سنگ حک شده عکس رفیقم نامرد رفته بود بهشت تنها تو مرامِ من و تو تک خوری نبود فردای آزادی کاش بودی پهلوم با هم میرفتیم دربند مث قدیم آلوچه وحشی و درختای بلوط فردای آزادی یه قاصدک اومد نشست روی شونهی شهرم خبر از احترام و عشق میاورد برای مردمی که یه عمر تحقریشون کردن فرق داره آزادی برای تو فرق داره آزادی برای من ولی فردا که آزادیم نزدیک شده طاقت بیار فدات بشم فردای آزادی برای تو فردای آزادی برای من ولی فردا که آزادیم نزدیک شده طاقت بیار فدات بشم فردای آزادی خوزستان آب داشت هیچ بلوچی عزادار نبود فردای آزادی ترک و لر و کرد پیوند خوردن با هم از درون فردای آزادی دروغ کم شد حتی رسانهها راستشو میگفتن فردای آزادی هیچکسی نگفت این کارا نیستش واسه یک دختر! فردای آزادی دانشجو نجنگید برای گرفتن حق طبیعیش «زندانی سیاسی» مفهوم نداشت تار مو نبود مرز هرزگی ، نجیبی فردای آزادی دینمو نپرس من خدا رو تو نگات دیدم وقتیکه چشمات از ذوق اشک ریخت وقتی میدیدم دلا باز میشن