شده یه شب چشاتو رو هم بزاری بگذری از همه چی با بیخیالی شده یک شب خواب ببینی که میخندی ولی صبحش، یادت بیاد پُرِ دردی شده هربار بِت بگن از یه امیدی ولی حتی ندونن تو چی کشیدی شده اما یه دفعه که ناامیدی دل ببندی به خدایی که ندیدی من امید دارم به روزای تازه پر از شادی باورم اینه تو دلیل این لحظهٔ زیبایی نمیزارم این حسی که درونمه به سادگی بیبهونه از دست بره تبدیل بشم به کویر تشنهایی که سال تا سال از نم بارون بیخبره هر سازی به ساز دنیا که میرقصه تو که باشی دلم قرصه نمیترسه مثال اون شاعری که تو شعرش گفت خدا که هست همین امید برام بسه