تنها رها کردی مرا پایان بگیرم سختی دنیا را چطور آسان بگیرم این درد بی درمان مرا از پا درآورد اشک مرا دریا نکن دیوانه برگرد ای حسرت دیرینه ام ای آرزویم در مستی و هوشیاری ام نام تو گویم از حال من بدتر کسی هرگز ندیده من بی تو در تاریکی ام ای نوره دیده آتش زدی بر جان من ای کفر من ایمان من ای عشق جاویدان من مُردم که بی تو ای حسرت بی انتها من ماندم و این گریه ها گاهی تماشا کن مرا مُردم که بی تو رفتی که من هر شب شوم آواره ی تو جایی روم که بشنوم درباره ی تو ای بی خبر از حال من بی معرفت جان شب های من بی تو شده شام غریبان این بغض طولانی دگر پایان ندارد من تشنه ام باید کمی باران ببارد یادت همیشه با من است یادت بماند باید خیابانی تورا به من رساند