کسب

می دونی عزیزی تا کِی ؟ نزاری دهنت وا شه زندگی شبیه تاسِ نشی تو اسیر کاسب می خواست رفیقت باشه نزدیکت باشه صمیمی باشه دنبال غریضه هاشه ولی می کشه سریع یه ماشه تا پول رو سریع بسازه نشی تو اسیر کاسب پس زندانم همیشه بازه دنبالِ حاشیه هاشه بهتره غریبه باشی میبینی که کثیفه بازی همیشه یه دسیسه دارن به دنبال نتیجه دادن نبض این بازی دست آدمای بده بهونه شونم اینه که چرا درآمدا کمه دوران خوبی دیگه سر اومده همه می دونن که عوض شده دیگه بازی و دغدغه کل شهر رو هرچی لاشی بوده زده نکته ی قضیه کاسبم قاضی مسئله طرف حاجی و بازی رو بلده قاری محولِ ، جاریه کلمه چرا تو جاخالی دادی ؟ بازی رو داری می بازی پس چی تو قصیده باشه ؟ رفیقت اسیره رازشه ؟ ببینش شبیه کاسبِ بازی کثیفِ تاجره آخرش دسیسه لازمه خروج تو قضیه واجبه میبینی نتیجه جالبه رفیقت ذلیل و فاسده نجابت ندیده آکله حقیقت دلیل فاصله عدالت اسیره ظالمه خواستی خاتمه باشی چرا فاصله داری با خوبی ؟ همیشه هرجا میری داغونی نزنه جیب تورا خالتوری نرسیدی دنبال راه بودی دنبالِ سوزنِ انبار کاه بودی زدی فریاد زوری دیدی در خواب نوری زیرِ خاکی ولی در یاد بودی زمین خورده ولی سرپا بودی این یِ بازی که تکون داده قافیه حاجی ام شاکیه ، دوره سرش ماریه بحران مالی یا خوشحال راضیه ؟ نبض این بازی دست آدمای بده بهونه شونم اینه که چرا درآمدا کمه دوران خوبی دیگه سر اومده همه می دونن که عوض شده دیگه بازی و دغدغه کل شهر رو هرچی لاشی بوده زده نکته ی قضیه کاسبم قاضی مسئله طرف حاجی و بازی رو بلده قاری محولِ ، جاریه کلمه چرا تو جاخالی دادی ؟ بازی رو داری می بازی پس چی تو قصیده باشه ؟ رفیقت اسیره رازشه ؟ ببینش شبیه کاسبِ بازی کثیفِ تاجره آخرش دسیسه لازمه خروج تو قضیه واجبه میبینی نتیجه جالبه رفیقت ذلیل و فاسده نجابت ندیده آکله حقیقت دلیل فاصله عدالت اسیره ظالمه