من از آیینه سرشارم اگه تصویر من باشی توی عمق چشای من بمونی، سر بری، جا شی من و تو قاب یک عکسیم رو نبض این همه دیوار بلرزون قلبِ دیوار و به این آغوش تن بسپار بذار دنیای ما با هم تو یک لحظه تلاقی شه همون یک لحظه ما بودن تموم زندگیم میشه تموم زندگی من پر از تصویر چشماته که دائم سیب میچینه، که دائم مسخِ رویاته تو یک لبخند نایابی، من از این تو شدن لبریز بمون تو قابِ چشم من، بشو از آینه سرریز که هر صبحم به شوق تو پر از بیت و غزل باشه مث یک اتفاق نو به لبخندت چشام وا شه بذار دنیای ما با هم تو یک لحظه تلاقی شه همون یک لحظه بارونه، همون یک لحظه آتیشه تموم زندگی من پر از تصویر چشماته که دائم سیب میچینه که دائم مسخ رویاته