غم قبضه کرده بیتو دنیامو از هر طرف آزار میبینم از هر طرف غمهای عالم رو روی سرم آوار میبینم اونقدر بنبستم که اینروزا درها رو هم دیوار میبینم بغض من از بارون گذشت ، دردم از درمون گذشت پس کی به دادم میرسی ای عشقم من بی تو سرگردون شدم ، بی سر و سامون شدم پس کی به دادم میرسی ای عشقم بی تو پریشونم...پریشونم... بارونمی...بیتو بیابونم تو نیستی و درد بیدرمون آتیش شده افتاده به جونم غمهای عالم بی تو چی میخوان از جسمِ بیجونم؟ نمیدونم... بغض من از بارون گذشت ، دردم از درمون گذشت پس کی به دادم میرسی ای عشقم من بی تو سرگردون شدم ، بی سر و سامون شدم پس کی به دادم میرسی ای عشقم هر چهارفصل سال پاییزم برگ خزونم، بیتو میریزم از گریهٔ بیوقفه سرشارم از خندهٔ خونمرده سرریزم فرصت بده اینبار بنویسم من خالیام، تلخم، غمانگیزم بغض من از بارون گذشت ، دردم از درمون گذشت پس کی به دادم میرسی ای عشقم بی تو سرگردون شدم ، بی سر و سامون شدم پس کی به دادم میرسی ای عشقم