چه گریزیت ز من چه شتابیت به راه به چه خواهی بردن در شبی این همه تاریک پناه مرمرین پله آن غرفه عاج ای دریغا که ز ما بس دور است لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است نه چراغیست در آن پایان هر چه از دور نمایانست شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان است مِی فرو مانده به جام سر به سجاده نهادن تا کی او در اینجاست نهان میدرخشد در می نه چراغیست در آن پایان هر چه از دور نمایانست شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان است