من یه دشت آواز خاموش تو یه قلب ناامیدم به سکوت من برس که من به فریادت رسیدم تو یه آسمون صدایی پهنهٔ کویر لوتم یک افق با من یکی شو از تو مملُو شه سکوتم وقتی منو مرداب میبره نیلوفرا رو خواب میبره دست تو میشه یاورم تا نگذره آب از سرم کی با منه جز تو یک نفر؟ باقی تویی! باقی رهگذر! در تو یه انسان ساکنه که به نجاتم مؤمنه یک گفتگو همخلوتم باش حالا که محتاجم به گفتن پهلوی من باش موقعی که زخمای من به حرف میُفتن یادم بیار آدم چطوری اشک یکیو بند میاره افتادم از چشمای دنیا از جا بلندم کن دوباره