مهمونه منی همیشه مهمون منی مهمون منی همشو عاه...چشمامو بستم شدم خیره سر باز کردم سپر سینه سر راست مزاجم میده سرما گنجم دفنه زیر برفا کلاسم فرق داره میام مبسر میده برپا ریشه قوی برگا افشون بید افرا نه نباشد حیله در کارم نه دوایم چنان اعلاست گویی از ایل صباحم در سرم هم صباغم هرچند مشکی به تن باشد همینم میمانم تا از دنیا دیده بر دارم مهمونه منی همشو مهمون منی مهمون منی همشو مهمونم باش به صرف گوهر از اندیشه گیلاسی بچینیم سلامتی هنر... مهمونم باش به تبادل نظر که انگار حق نه با توعه نه من بدیم جا حرف حواسو به عمل وگرنه هر دو درنده ایم که میگیم جنگو برنده ایم ولی یه بحث برعکسه این میتونیم هردو برنده شیم ... مهمونم باش به صرف ساخت جای کینه هربار مهمونم باش به صرف چای جای تیر خلاص جای... مهمونه منی همیشه مهمون منی مهمون منی همشو مهمون منی پس یار با مرامی باش همیشه حاظر جای دشمن ستاینده یا رفیق حاسد می ما ناب است خوش آید که مهمان بشوی کندت گرم چنان که خواهی ز می خانه نری
پیشنهادات
