یه کوه غصه تو سینم یه داغ تازه رو قلبم به دل موند حسرت اینکه بفهمی چیه تو قلبم تو این طوفان دلتنگی هوای هردومون ابره یه تختخواب بیداری که چند ساله مثل قبره درو دیواره این خونه پر از حس غم انگیزه همیشه سوز تنهایی همیشه فصل پائیزه چشمام پر بود از عشقی که قطره قطره خالی شد یه حس که واقعیت داشت یه تصویر خیالی شد اگه حسی تو قلبم بود همون هم تو سکوتت مرد درست وقتی که خواب بودی تموم خونه رو آب برد تو این مرداب تنهایی من وتو هردو درگیریم تقلا میکنیم اما داریم بدتر فرو میریم نه من دیگه تو رو میخوام نه تو حسی به من داری باید رد شیم از این برزخ از این کابوس تکراری یه دنیا دوری از قلبم یه دنیا خستهای از من یه وقت ها هیچ راهی نیست بجز دل کندن و رفتن اگه حسی تو قلبم بود همون هم تو سکوتت مرد درست وقتی که خواب بودی تموم خونه رو آب برد تو این مرداب تنهایی من وتو هردو درگیریم تقلا میکنیم اما داریم بدتر فرو میریم