دوباره باران دوباره تکرار بی نهایت واژه های آبی بر دیباچک هستی دوباره باران دوباره خاطره کارناوال نوجوانی ها در عصر زمستان های کوتاه با بوی شکوفه های مارس و آیه های خورشید آینده دوباره باران دوباره کشف زمین با هجوم بی مهابای ساکنان سیاره ابرها دوباره باران دوباره زایش جوانه های اهورایی دوباره وعدک فهمیدن برگ در پاییزهای نیامده دوباره باران و کمی شیدایی جشنی با وسعت هیچ در بیکرانگی های این کهکشان دوباره باران دوباره تفسیر حسّ ذره ای ناقابل به نام «من» دوباره باران و ریسمانی که مرا به ناکجایی نزدیک خواهد برد دوباره باران و سفر دردآلود نگاه در شاخه های شلوغ و خیس درختانی که برگ هاشان در زمستان ها ابدی است کهنگی ای بیمارگونه، زیبا دوباره باران و بال های خیس یک گنجشک که تا فردا از گرسنگی خواهد مرد و اینک تنها به سرمای سوزناک شب بارانی می اندیشد دوباره باران دوباره کارتن های خیس، مردی آواره با گذشته ای بزرگ تر از شاعرانگی های من دوباره باران و محو شدن صدای ساعت ها در شره های زمانه ای تر دوباره باران و خیس شدن خدای شعرهایم کمی آنطرف تر از بغض کودکی که مادرش با سیلاب ها رفت دوباره باران و خشم اقیانوس و پایان عبور ماهی های کوچک در آبراهه های مرگ دوباره باران دوباره طغیان رودخانه با پایان پی در پی عصر طلایی تمدن ها در هزاره های مدفون بی پایان دوباره باران و محو شدن در افق تضادها و زیبایی ها دوباره باران دوباره شهرهای شسته دوباره باران دوباره جست وجوی یک شیشه و نگاهی که تا آن سوی چیزها امتداد دارد دوباره باران دوباره عشق دوباره من دوباره تو دوباره شعر