بدم اومد اتفاق پشت اتفاق افتاد که تو دور شی از من و دنیام منو تبعید کن به آغوشت خستم از بغض و بد بیاری هام اتفاق پشت اتفاق افتاد که تو سرد شدی مث پاییز زندگی می کنم باهات هر روز با همین قاب عکس روی میز تا زیر چترم جات خالی شد از باد و بارونا بدم اومد از اون پاییزی که تو رفتی از برگ ریزونا بدم اومد بدم اومد ... بدم اومد من کشیدم عذابتُ یک عمر خودمو به چشات برسونم وسط شعله ها می رقصم از جهنم منو نترسونم زندگی می کنم تو آتیشت زندگی میکنم ولی مُردم غیر عشق تو زخمی با من نیست همه زخمامو از خودی خوردم تا زیر چترم جات خالی شد از باد و بارونا بدم اومد از اون پاییزی که تو رفتی از برگ ریزونا بدم اومد بدم اومد ... بدم اومد