حاجی ۳ (حمومی)

حاجی یه دختره لیسانسه تو کشوره فرانسه معلمه کلاسه خوشگل و خوش لباسه کاندیدای سپاس این دختره لیسانسه که مثل یاس یاسه با این که با کلاسه یه کمی کم حواسه عاشق رقص والس آرزوشم وگاسه می گه شانسم تو لاس وگاسه این والس و این والس شانسم تو لاس وگاسه این والس و این والس شانسم تو لاس وگاسه آخه خیر نبینی حمومی این رسم رقص والسه آخه کی گفته که شانسه آدم فقط تو لاس وگاسه حمومی آی حمومی لنگ و قدیفم رو بردن حاجی شاه حاجی ماه حاجی بشقاب پرنده حاجی آقای بنده حاجی این لنگ و قدیفه که ارث پدر جد و جدیره پدر این پسر ماست هفتاد و دو ملّت براش میمیرن غش می کنن و سر هر تیکشم مشکل و دعواست آخه رخت تنه ماست واسه سوزه و سرماست حمومی آی حمومی از ماست که بر ماست از ماست که بر ماست حمومی آی حمومی حمومی آی حمومی خیر نبینی حمومی دیدی چی سر ما افتاد نگو نگو بیچاره شدیم دارو ندارو بردن حمومی آی حمومی لنگ و لیفم رو بردن این والس لیسانسه آخه کی گفت بری فرانسه پنچرم پنچرم پنچرم از دست این ناکس حمومی دقل لیف و کیسه واجبه امّا حموم که جای سرکیسه شدن نیست حمومی آی حمومی خیر نبینی حمومی دیدی چی سر ما افتاد بد بود و بدتر افتاد نگو نگو بیچاره شدیم دار و ندار و بردن حمومی آی حمومی لنگ و قدیفه رو بردن