تبعد حامد فرد FIVETAMUSIC

تبعد

زمان آهنگ: 3 دقیقه و 24 ثانیه
تاریخ: مهر 14، 1395

ورس 1 نمیدونم چیه ، زمونه چه مرگشه تا یه حرف حق میگی ، جوابش یه ترکشه نمیدونم چیه زمونه در سر چی داره نمیدونم چرا که پشت هر در دیواره فقط میدونم جلادم میگه حتی عادله این روزا حق ناحقه و حق با باطله ولی حتی باطلش یه روز تو نمیری کیشه یه روز شهر زیر زمینم رو زمینی میشه ذهن و به هر ایده بسپاری به فقر چه بد که بعد تبعید اجباری دوومی نداره ظلم تمومی نداره واسه جوونی که دیگه حس جوونی نداره داغون که شدی سعی کن آروم بشونی باد سرتو نه که با قانون بشوری قانونی که کنارش موسیقی تو رشد نبوده حیف قانون کوروش نبوده ببین منی که از کوروش و کارگر نوشتم از اونی که جوونیمونو تار کرد نوشتم از هزاری و خیانت و نامرد نوشتم از هنوزم، دلهره، وطن تا مرد نوشتم یه جوونی که توی قفس دیده هاشو دیده هنوزم تنش بوی میله هاشو میده یه چی فهمم شد بفهم که درس نصیحته من فهمیدم که آدم بودن اصل خریته کروس زمونه این قلمو که داده دستم صدای منم شده صدای نسلم منم اون که تبعید رو به جونش خریده حالا واسه جنگم قلممه سلاح دستم یه بیمار تبعیدی که داره کم بود بار رو دوشم همه اش یه بار غم بود غمی که غده داره عقده هامه روی ورق با یه قلم که همیشه سلاح من بود ورس 2 نمیدونم آخه چرا سکوت تقدیر این نسله سکوت رو شکستم و شدم تبعیدی خسته یه تبعیدی که تبعید شد دشت آخرش یه تبعیدی که راهی شد با اشک مادرش تو دلش که گرچه راه نداشت زمونه گشته باورش آخرش فرد راهی شد با اشک مادرش عمری نوشتم و گرفتم از خدا فاز ایمان تلخه ولی خداحافظ ایران خداحافظ ولی بدون حرفم اینه تا تهش استخوانم خاک میشه در سرزمین آرش نه تهمت، نه فحش، نه سرزمین در طعنه خداحافظ ای مردم همیشه در صحنه من از نسل کوروشم ببین که مست کوروشم ملاک پلاک فروهر نقش بسته رو مچم من حرفام انتقادی واره، میدونم انتها دیواره این روزا قلمم حس بمب انتحاری داره منی که اجتماعی هستم، پا به اشتباهی بستم ولی عشقی نابی در من هست اجتماعی هستم من از درد ملتم، بدون که بنده من بعدم همونم فرد ملتم، وطنم سر به قبلتم نه از آن نسل مردم که در آن سر به در گمن و تمام در به در گمن من از این دسته مردمم که ازین رسم زمان سیرن و از بس که جهان دیدن و فهمیدن و باقی در فهم جهان گیرن کروس زمونه این قلمو که داده دستم صدای منم شده صدای نسلم منم اون که تبعید رو به جونش خریده حالا واسه جنگم قلممه سلاح دستم یه بیمار تبعیدی که داره کمبود بار رو دوشم همه اش یه بار غم بود غمی که غده داره عقده هامه روی ورق با یه قلم که همیشه سلاح من بود