من کجای این جهانم که سکوت دنیای من شد سایه ی سیاهی اینجا، تنها پیرهن تن شد من کجای این جهانم نه صدام شنیده می شد نه یه دست آشنایی، تو سقوطم دیده می شد شب و آغوش تن تو، منو اندازه نمی کرد من و هیچ و تخت خوابی، تو اتاقی خالی و سرد شب بی پنجره مردن پشت سلول یه دیوار شب بی حنجره ی تو با ترانه های سنگسار هر کجای قصه اینجا خنده ی متروکه ای بود تنی آواره ی راه و، خشکی چشمای هر رود هر کجای قصه اینجا یکی سر بریده می شد یکی بی تن تو بود و، یکی دار کشیده می شد من فقط زانو شکستم، وقتی بوسه یه گناه شد رو به من تا چشم خیسم، این جهان فقط سیاه شد شب بی پنجره مردن پشت سلول یه دیوار شب بی حنجره ی تو با ترانه های سنگسار