باز ، بازم امشب گریه کردم باز ، بازم امشب لب مرگ پای خود را پس کشیدم مردم از بس نه شنیدم تو ، توی این شهر مه آلود اگه حتی یه نفر بود همونم دست منو خوند زد و اون جونمو سوزوند گناهم ، بودن و بودن و پاکی گناهم مثل دیگرون نبودن اسم من بیگانه ی عریان مردم از بس نه شنیدم