فرمانروا از مغرب تا مشرق زمین رهگذری تنها جاده ی ابریشمی رویاپردازی تو این دنیا ی سورئالی هرچی هم بالا بری یک روز میاد سرازیری تو تنها نیستی.. نه، تو تنها نیستی دنبال راهِ فرار از این آشفته بازار چشمهایت را روی هم بذار، برگرد و به یاد بیار گمگشته و شیدایی، بر سرِ این شش راهی بهرِ چه تو اینجایی یا به کجا در راهی تو تنها نیستی پیشِ هم روی زمین مهمان هستیم ما آدمها اعضای یک پیکریم که در آفرینش زِ یک گوهریم باز هم دور میشم یک بارِ دیگه وقتی واقعیت یکجور فانتزی میشه این سیکلِ معیوب چرا داره تکرار میشه روندِ طبیعی شه، نابود، تا از نو ساخته شه تو تنها نیستی پیشِ هم روی زمین مهمان هستیم ما آدمها اعضای یک پیکریم که در آفرینش زِ یک گوهریم
پیشنهادات