شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد زجه مغرور تنم ترنم ترانه شد حماسه زبان من در شب تلخ گم شدن ضیافت خواب تو را غصه عاشقانه شد برای رند در به در این من عاشق سفر وای که بی کرانه ی حصار تو کرانه شد وای که در عذاب عشق کشته شد آشنای عشق وای که نعره های عشق زمزمه شبانه شد ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم وای که نیزه ی تو را سینه من نشانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد وای که در حضور شهر در بزم سوت و کور شب شب کور وحشت تور را قلب من آشیانه شد وای که آبروی تو مردِ عمل حق گوی تو بر آستان کوی تو جان داد و جاودانه شد من همه زاییده منم زخمی زخمه تنم برای های های من زخمه تو بهانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد ای تکیه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم وای که نیزه تو را سینه من نشانه شد درخت پیر تن من دوباره سبز میشود که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد