تو در جانِ یک آرزو بوده ای همیشه در آخر ، شروع بوده ای به ساده ترین حالت احترام تو با یک خدا روبرو بوده ای تو با یک خدا روبرو بوده ای که من را به او آشنایم کنی بگیری تمامِ هراسِ مرا به یکباره در اوج رهایم کنی (جانِ جانانم ؟ عطر بارانم؟ بی تو همچون خزانم ای که چون ماهی ، با من همراهی ، کُن به من هم نگاهی) به پیوندِ با تو قسم میخورم که در باورم با تو بارانی ام همه عمر در حالِ یک بچگی به آغوشِ یک بوسه زندانی ام همه عمر در جست و جوی نفس در این زندگی پا به پای توام تو در جانِ یک آرزو بوده ای بدان تا خدا در هوای توام