یاری اندر کس نمی بینی ، یاران را چه شد دوستی کِی آخر آمد ، دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد ، خضر فرخ پی کجاست گل بگشت از رنگ خود ، باد بهاران را چه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد ، هَزاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد کس نمی گوید یاری داشت حقّ دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد شهر یاران و بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی که سرآمد شهر یاران را چه شد بوی توفیق و کرامت در میان افکنده ام کس به میدان در نمی آید ، سواران را چه شد حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش از چه می پرسی که دور روزگاران را چه شد