تو دیگر نیستی . انار شکسته یی که خاطره های خونین اش تنها ، بر دست و دهان می ماند . تو دیگر نیستی ، مگر به صورت شعری در دهان و لمس سرانگشت های تمام شده ات در دست های مان . شگفت ، لعلگونه ، درخشان ، پرداخت شده ، آبگون ، … انار دهان گشوده از این بیش نمی ماند بردرخت . شمس لنگرودی