اشکای من دل سنگو آب می کنه دل کوه خون می کنه ولی میدونم لب تو رو خندون می کنه اشکای من دل شب آتیش می زنه ابرا رو گریون می کنه ولی میدونم لب تو رو خندون می کنه دست خودم نیست اگه عاشق توام تو کوره راهه عشق تو رهگذرم پلکاتو بستی رو به گریه های من قصهٔ ما به سر رسید باید برم چیزی برام نذاشتی جز خاطره هات هنوز تو گوشم می پیچه زنگ صدات بدجوری دلبستهٔ بودن توام قصهٔ ما به سر رسید باید برم...