به شراب ارغوانی مشکن خمار ما را به نسیم مهربانی بنشان غبار مارا گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم توبه باد غم سپردی همه برگ و بار ما را تو که ساغر لبت را به لبم نمی گذاری به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را به نسیم نو شخندی دل همچو غنچه واکن به شکوفه نگاهی برسان بهار ما را زبشرگذشته بودم به خدا رسیده بودم تو اگر نبسته بودی سر رهگذار ما را تو در دین سیاه شب ها به فروغ باده ما نی که به مهر می نوا زی دل بیقرار ما را