چون فاصله یعنی این، من خواب و تو بیداری می چرخم و میچرخی، با روزهای تکراری من این سر دنیام و تو اون سر دنیائی یه چرخ و فلک هر روز تنهائی و تنهائی با ریتم بلا تکلیف، پر غصّه و غمگینه این بارونی که هر شب تو چشم تو میشینه من و تو انگار باید جدا شیم شاید یه جایی باز آشنا شیم جائی که هرگز ویزا نمیخواد صدامون از این جعبهها نمیاد چون فاصله یعنی این، تو خوابی و من بیدار بی قصّه و لالایی، چشماتو رو هم نگذار دستاتو نمیگیرم تا فاصلهها اینه، تا چشمای تو داره خورشیدو نمیبینه سهم من و تو این نیست چرخیدن و چرخیدن هی فاصله رو هر روز از هم پرسیدن و پرسیدن من و تو انگار باید جدا شیم شاید یه جایی باز آشنا شیم جائی که هرگز ویزا نمیخواد صدامون از این جعبهها نمیاد..