مریم من دور شد چشم من هم کور شد بسکه انتظار کشیدم غصه رو به جون خردیم با چشای کور و خسته با دلی از غم شکسته بین عابرا میرفتم پی اون همش میگشتم بعد عمری روزگاری توی اوج بی قراری گوشه ی دنج خیابون زیر رعد و برق و بارون خوندم از درد جدایی خوندم از این بی وفایی دل مردم رو سوزوندم از ته دلم میخوندم مریمم بود مریمم بود اون صدای مریمم بود مریمم بود مریمم بود اون صدای مریمم بود واسه این چشای کورم اون تموم مرحمم بود گریه نکن حرفی بزن چیه دلت سوخته برام مریم صدامو میشنوی مریم نگاه کن تو چشام فراموشم کردی فراموشت کردم من با این شعرام زندگی کردم زندگی کردم مریمم بود مریمم بود اون صدای مریمم بود مریمم بود مریمم بود واسه این چشای کورم اون تموم مرحمم بود