تو کوچهای سرده شب مردی میخونه بی قرار تا با نگاهت بشکنه طلسمه سرده انتظار تو لحظهای انتظار چشمای من مونده به راه تا شبه من تموم بشه با خنده ی روشنه ماه تا شبه من تموم بشه با خنده ی روشنه ماه از شعره تنهای پرم, تو لحظهای بی کسی یه دریا بی قراریم وقتی تو از راه میرسی ای یاور همیشگی چیزی بگو حرفی بزن تنهاییم و ازم بگیر برس به داده دل من نگو تمومه عاشقه به خطه آخر رسیدن تو اینه عروسکا با یه اشاره میشکنن نگو که عاشقانه قصه ی تکراری شدن حتا دیگه اینه ها انگار یه قابه خالین وقتی که حتا یه نفر به فکره عاشقانه نیست اسمه من و زمزم کن تو کوچهای شبه خیس برای هرچی عاشقه , تو عشقه و از نو بنویس برای هرچی عاشقه , تو عشقه و از نو بنویس ای یاور همیشگی چیزی بگو حرفی بزن تنهایم و اعظم بگیر برس به داده دل من