اگه قلبم تو سینه جاش آروم بود اگه راحت به دنیا تن نمیدادم اگه فرق نسیم و بادو میگفتی نمیدیدی تو این گرداب افتادم من از تاریکی این راه میترسم تمام کوچههای شهر بنبستن باید دستم رو زانوی خودم باشه نباید خسته شم از رفتن و رفتن (یه شعله تو دل من روشنه از این شهر منو بیرون میبره سیاهی آخرای عمرشه سپیده بعد شب سر میزنه) x3