دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست اونجا تو تنگ کوچه پشت در بازارچه عروسکی نشسته پشت درای بسته تا میآد لنگ درو وا بکنه ،چشمای منتظرو صدا کنه حاج آقا داد می زنه ور پریده کجا میری لباشو گاز می گیره یواشکی ندا می ده بابام بابام بابام بابام دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دست به سر کردنش بابا لنگه نداره چشم خمار کردنش اونم حرفی نداره تو هر جشن و مهمونی ، وعده های پنهونی چادری از خونه می آد فقط فکر شیطونی چادر سیاهشو تا می کنه ،دامن کوتاه کوتاهتر می کنه تا سر قرار میآد غمیش میآد ناز می کنه حرف حاجی که میشه نق نق و از سر می کنه بابام بابام بابام بابام دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست اونجا توتنگ کوچه پشت در بازارچه عروسکی نشسته پشت درای بسته تا میآد لنگ درو وا بکنه ،چشمای منتظرو صدا کنه حاج آقا داد می زنه ور پریده کجا میری لباشو گاز می گیره یواشکی ندا می ده بابام بابام بابام بابام دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دست به سر کردنش بابا لنگه نداره چشم خمار کردنش اونم حرفی نداره تو هر جشن و مهمونی ، وعده های پنهونی چادری از خونه می آد فقط فکر شیطونی چادر سیاهشو تا می کنه ،دامن کوتاه رو کوتاهتر می کنه تا سر قرار میآد غمیش میآد ناز می کنه حرف حاجی که میشه نق نق و از سر می کنه بابام بابام بابام بابام دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست دختر حاجی الماس دید میزنه چپ و راست باباش خبر نداره همیشه اینجا اونجاست