والعصر حسام بهمنی FIVETAMUSIC

والعصر

زمان آهنگ: 6 دقیقه و 14 ثانیه

دارم به گریه می کنم و گریه می کنم از تو ، به تو ، بدون تو ، تو! گریه می کنم... تو نیستی! شبیه کلیدی بدون قصر پرسه زدن به تنهایی در «ولیّ عصر» من ، سردی نبودن دستی که هیچ وقت... شب ، تاکسی ، صدای «مهستی» که هیچ وقت... «به من نگا کن واسه‌ی یه لحظه / نگات به صد تا آسمون می ارزه» باران به شیشه می زند از چشم های من حتی نمی رسد به خودم هم صدای من باران ، صدای هق هق مردی که داشتی که جا گذاشتیش ، «مرا» جا گذاشتی! از پشت شیشه رد شدن چند خط ّ کج باران ، صدای گریه ی یک خانه در کرج «تو خاموشی ، خونه خاموشه / شب آشفته ، گل فراموشه» در خواب های کوچک تو دیر کرده ام از تارهای حنجره ات گیر کرده ام دارم شبیه یک حشره گریه می کند بر روی تخت یک نفره گریه می کند یک عنکبوت سیر ته خواب های زن که زل زده به مردمک چشم های من «اون نگاه گرم تو یادم نمی ره / بوسه‌ی بی شرم تو یادم نمی ره» از روزهای مَردُم و مردم شبت شدن در کوچه های خلوت ، لب بر لبت شدن از یک مسیح گمشده روی صلیب من از دست های کوچک تو ، توی جیب من از من که بی تو هیچ زمانی و هیچ جا... از یک قطار پُست شده سمت ناکجا! «هر چی آرزوی خوبه مال تو / هرچی که خاطره داریم مال من» یک کیسه ی زباله به من قرص خورده است یک تیغ نصفه داخل حمّام مرده است! بوی جنازه در تن من می دهد کسی دارم به مرگ می روی امّا نمی رسی زل می زنم به آینه ی بد قیافه ام خون می جهد به خاطره ها و ملافه ام «اگه حتی بین ما / فاصله یک نفسه / نفس منو بگیر نفس منو بگیر...» ...