دل دیونه من هنوز در اشتباه اگر چه مهربونه ولی غرق گناه دل من با دو چشمام همیشه در تماسه تا چشمممی پسنده دلم در التماسه آخ دلم در اتماسه دل نگو آتیش نگو بلا بگو مردم آزاردرد بی دوا بگو دل نگو شیطون بی پروابگو دشمن جون دل بی حیا بگو دل در اشتباهم به من بیداری میده خودش آروم نداره به چشم و مزاری میده برای من دل من رفیق نیمه راه منو می شونه کنجی خودش شب هاتو راه آخ خودش شب ها تو راه یه روز لبریز از شوقه یه روز پر رنج و درده یه روز گرم از محبت یه روز غمگین و سرده نمی دونم چی می خواد که دائم در کمینه منو بیچاره کرده گناهشم همینه به ظاهر سر به زیره با مردم مهربونه ولی تو سینه ی من اون آتیش می سوزونه