چه آسون خداحافظی می کنی چه آسون می افُتم من از چشم هات چه آسون به من که زمینگیرتِمَ ٬ می فهَمونی دیگه نشَینمَ به پات برای تو که زندگی.یِ مَنی چقد زندگی بی مَن آسون شده چقد ساده می تونی دل بکَّنی از این دل که از دستِ تو خون شده چه آسونه رفَتن برای تو که یه روزی با من راه می اومَدی چقد سخت دل بسته بودمَ به تو چه آسون دلِتِ رو به دریا زدَی خداحافظی کنُ! بلَدَ نیستمَ؛ چه جوری خداحافظی می کنُنَ بگو وقتِ رفَتنَ به چی دلخوشَن که زوری خداحافظی می کنُن سلامِ تو آغاز این قصه بود شروعِ خوشِ ماجرایِ مَنی خداحافظی کردی امّا ببین: چه پایانِ تلخی رقَمَ می زنی! چقد خوب می شِه اگه مثلِ تو اگه مثلِ تو ٬ با خودمَ بدَ بشَِم ولی نه! نمی شه! بلدَ نیستم؛ بذِار بی خداحافظی ردَ بشَِم...