گرگ محسن امیری مقدم FIVETAMUSIC

گرگ

تاریخ: اسفند 26، 1391

پیچ و مهره شدم به سقف ِ زمین 
جاده آبستن ِ مسافر هاست
 نه! من از شعر بر نمی گردم
 مرد مُردن مرام ِ شاعر هاست

 خنجر از پشت می خورم...هستم! 
خنجر از پشت می زنی باشی؟!! 
شعر یعنی نبرد ِ رو در رو 
شعر ِمن را نخوانده...می پاشی سقف ارضای گوسفند این است علف خوب آسمان آبی یک نفر مرد...گله می خندد مرگ قوها به تخم مرغابی دشمن ِ تازه ام همان فنچی ست که سر ِ سفره ام نمک می خورد یک جهان روبه رویم...اما عشق بغلم زخم ِ مشترک می خورد زندگی یک کویر ِ بی ریشه ست... قوزک ِ پای ِ من ترک می خورد! این جنون ریشه در کجا دارد؟! فاحشه خانه، جای ِ ماندن نیست این طویله به فنچ حامله است... فنچ بازی، لیاقت ِ من نیست می شود گرگ بود و روزه گرفت 
می شود گرگ بود و از نفس افتاد 
کاش می شد به قبل برگردم...
 آرزویی که کار دستم داد -

زندگی رنج های ِ جدی داشت 
این دروغ ِ بزرگ،شوخی نیست 
پاره پاره شدید می فهمید! 
جای ِ دندان ِ گرگ شوخی نیست انتخاب ِ تو گرگ بودن بود
 گرگ ها:برهّ های ِ نوک تیزند! 
گرگ ِ زیبا! هنوز می ترسم... 
از زنانی که اشک می ریزند!

 زندگی فکر خودکشی دارد 
مثل ِ مردی که عاشق ِ دریاست 
مثل آغوش ... قبل ِ بیداری
 مثل ِ خوابم: پُر از دراکولاست "گل و بلبل... به عشق خوش بین باش"
 جمله ی مغز دار ِ تو پوک است! 
زندگی می کنی به خاطر ِ عشق؟!
 فعل ِ «کردن» همیشه مشکوک است! مثل ِسابق...هنوز تنهایی 
مثل ِ سابق هنوز سرسختی
 می نشینی و شعر می گویی...
 مثل ِ سابق هنوز بدبختی 

 تخت ِ خوابی به عمق ِ کابوست 
 انتخاب ِ تو؟! قبر یا تختم؟!
 تُف به قبر ِ تمام شاعر ها
 مثل سابق هنوز بدبختم! عشق ِ دیروز ... بُغض ِ امروزست 
بچه ها، بی جواب می مانند 
دختری که به عشق ایمان داشت...
 برّه ها، گرگ های ِ بی جانند!

 منطقی باش،دخترم،عشقم!
 جای ِ دندان ِ گرگ ها زیباست
 بغض ِ امروز... دود ِ قلیان بود 
عشق ِ امروز، حسرت ِ فرداست! پسری که به عشق بدبین بود
 پسری که از عشق پرپر شد 
برّه ای را که عاشقش بودم... 
توله گرگی شبیه ِ دختر شد

 دختری که شبیه ِ ماه نبود 
پسری که به او «ارادت» داشت! 
زندگی،رنج ِ فعل ِ «کردن» بود 
دختری که به عشق عادت داشت
... در بهاری که رو به پاییز است
 سهم ِ من انتظار خواهد شد
 مغز : کودک ... بدن؟! : بسوزانید! 
پسرم ماندگار خواهد شد 
گفته بودی که : «دوستت دارم» باز شعرت شعار خواهد شد 
تا دهان ِ من است و شعر ِ تو 
هر خیاری چنار خواهد شد!

 گریه کن،گریه کن،سبک تر شی 

تُف به هر دوست، تُف به هر دشمن
 خشم ِ من انفجار می خواهد
 خسته ای از تمام ِ انسانها
 انتظارت قطار می خواهد 
بی مجوز به شعر مشغولم 
شعر تو انتشار می خواهد 
من دهانم به عشق آلودست
 تو دهانت خیار می خواهد!

 گریه کن،گریه کن،سبک تر شی آی مردم! چه مرد ِ خوشحالی
 خواب دیده کمی بهار شده 
بین ِ «ماهور»،گریه کرد:«سه گاه»
 پارادوکس ِ تم ِ سه تار شده
 دوستانش که دوستی کردند! چاره اش نقشه ی فرار شده گریه کن!گریه کن سبک تر شی عکسی از خنده ات فرستادی... 
چشمهایت عجیب غمگین بود 
مثل ِ اسبی که می دود... آرام 
روی ِ من، نه! درون ِ من «زین» بود!
 کمر ِ دوست/دخترت از درد...!
 «برج ِ میلاد»،سخت/سنگین بود 
هر چه را برج دیده ای، از دوور 
وقت ِ نزدیکی... آه! «پرچین» بود 
زندگی مزه ی گسی دارد
 دست ِ کم، زندگی ِ من این بود گریه کن،گریه کن سبک تر شی! زندگی کُشت، زندگی جان داد 
شیوه ات،شیوه ی خداوندی ست!
 : تلخی ِ خاطرات حقّت بود! 
منطق ِ دود، منطق ِ گندی ست!

 آه...باید کجا فرار کنم؟! 
: مرد ِ این زندگی بمان و بجنگ...
 برکه ای که توهمّش دریاست!
 : "به ابالفضل عاشقت هستم!"
 : کمی آهسته تر...دُمَت پیداست! 

تلخی ِ خاطرات حقّم بود؟! 
(گریه می کرد و باز می خندید!)
 تلخ و شیرین،رسالتش این بود:
 پاره پاره شدید می فهمید! لذت ِ انتقام با من بود
 برّه بودی و صبر می کردم
 گرگ های ِ خزنده در تهران... 
از خودم نبش ِ قبر می کردم 

شهر ِ غمگین ِ آرزوهایم... 
سینه ها... سینه های ِ آویزان؟! 
سینه به سینه منتقل می شد 
عادت ِ **** بازی ِ تهران! من همیشه به شعر معتقدم 
این زبان، خواستگاه ِ یاران نیست! 
خاطراتی که آتشم می زد... 
بی تو تهران،شبیه ِ تهران نیست

 بی تو تهران، شبیه ِ اُختاپوس
 بی تو تهران، شبیه ِ ایران است! 
هشت دستی،که دُم در آورده! 
کشوری که گلوله باران است ............ کنجکاوی هنوز، با اینکه
 پاسخ ِ دردهایت: «هرگز!» بود
 مرد ِ زخمی و خونی ِ این فیلم
 عاشق ِ یک روبان ِ قرمز بود 

مرد بود و همیشه با گریه 
از خودش، از قطار جا می ماند
 خیره روی ِ لبان ِ خونی ِ زن... 
قهرمان، روی ِ خاک می افتاد! زندگی، زهر ِ مار ِ غمگینی ست 
زهر، یعنی که زود باور بود 
مار، یعنی زنان ِ همسایه...
 زهر ِ مار از گلوله بدتر بود 

روزهایی پُر از زن و سیگار... (سهم ِ شمشیر ِ دوستان محفوظ!)
 حالم از زندگی بهم می خورد
 - : زنده ماندم به خاطر ِ «یک زن»... 
 راوی ِ داستان قسم می خورد! خسته می آیی از جهان بیرون 
می پری... گرچه بر پرت زده اند 
با صدای ِ بلند می خندند...
 دوستانی که خنجرت زده اند عاشقت بودم و نمی گفتم...
 روزها،روزهای ِ غمگینی ست 
کمرم زیر ِ بار ِ عشق...شکست 
زلزله اتفاق ِ سنگینی ست!! عاشقت هستم و ... نمی گویم!
 همچنان بر مدار ِ تکراریم 
زلزله، عشق بود یا نفرت؟!
 دیر یا زود... زیر ِ آواریم