نمیتونم از گریه آروم بشم نمیتونم عادت کنم بی همیم برام ساده نیست اینکه باور کنم چه آسون از آغوشِ هم میگذری چشات تویِ خوابم با من بد شده نخواستی بفهمی که عاشق شدم همش با خودم میگه آروم میشد اگه این غرورو به هم میزدم واسه اینکه یک لحظه آروم بشم میخوام حسّ کنم باز کنارِ منی میدونم توام این شبِ خسترو با دلتنگی تا صبح قدم میزنی فقط وقتِ رفتن نگاهم نشست رو تصویرِ مردی که چشماشو بست حالا جایِ خالیتو میبوسمو نگاهم فقط محوِ یک خاطرست