به این حاله بد عادت کن

به این روزای بد عادت ندارم به اینکه باشی و دلگیر باشی به اینکه زیر بارون زمستون یه شب پیدا شی و دلگیر باشی یه شب پیدا شی و بارون بگیره یه شب بارون بیاد و دورتر شی ببینی آسمونم بغض کرده، بترسی پای پائیزم هدر شی بترسی خونه باشی و کسی از غم روزای پائیری نپرسه بترسی بعد از این روزا بری و کسی از رفتنت چیزی نپرسه به این حال بد عاد ت کن، به بغضی که تو چشمامه به خوابی که نمی بینم، به ترسی که تو دنیامه به این حال بد عادت کن، به آغوشی که وا مونده به دستی که هنوزم توی دستای تو جا مونده به این روزای بد عادت ندارم به دنیایی که دستاتو نداره به شب هائی که خوابتو نبینم، به روزایی که آرامش نیاره به این روزا که شاید هر دقیقه ش، به تنها تر شدن مجبور تر شی به این روزا که توی خواب شاید، یه شب بارون بیاد و دورتر شی بترسی خونه باشی و کسی از غم روزای پائیری نپرسه بترسی بعد از این روزا بری و کسی از رفتنت چیزی نپرسه به این حال بد عاد ت کن، به بغضی که تو چشمامه به خوابی که نمی بینم، به ترسی که تو دنیامه به این حال بد عادت کن، به آغوشی که وا مونده به دستی که هنوزم توی دستای تو جا مونده