یه بن بست ته این عشق چرا موندم نمیدونم یه حسی رامو میبنده نمیزاره نمیتونم میخوام دل بکنم از تو دلم رو در گرو داری میشم تسلیم این تقدیر بازم از روی ناچاری بازم از روی ناچاری میبینم روزی که با من تو خیلی فاصله داری تو اونی که قسم خوردی ازم چشم بر نمیداری میبینم روزی که با من تو خیلی فاصله داری تو اونی که قسم خوردی ازم چشم بر نمیداری با چشمام پشت این بن بست دارم فردا رو میبینم که از دنیای من میری منم بی حس و غمگینم تو اینجوری که پیش میری نمیشه دل بهت خوش کرد تو این حسو نمی فهمی دارم میمیرم از این درد دلم خوش بود بهت اما دیگه قول و قراری نیست قسم هرگز نخور دیگه بهت هیچ اعتباری نیست میبینم روزی که با من تو خیلی فاصله داری تو اونی که قسم خوردی ازم چشم بر نمیداری میبینم روزی که با من تو خیلی فاصله داری تو اونی که قسم خوردی ازم چشم بر نمیداری